بنیامینبنیامین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

ثمره زندگی من

هستی و علیرضا

با سلام هستی و علیرضا به همراه پدر و مادرشون بار دیگر به دیدن بنیامین آمدند در این مراسم گرم، بنیامین در آغوش هستی و علیرضا قرار گرفت و ما بزرگترها توانستیم در ارامش بیشتری این دو فامیل را (هستی و بنیامین) در کنار هم ببینیم از همین جا از علیرضا هم کمال تشکر را میکنم که در این مهم مارا یاری فرمود البته باید بگم که بنیامین هم از دیدن عمه و خوانواده عمه خیلی خوشحال بود    ...
12 خرداد 1392

پوزش از تاخیر

با سلام  من میخوام همینجا اول از بنیامین و سپس از دیگر دوستان بابت تاخیری که در بروز رسانی سایت انجام شد پوزش بطلبم - امیدوارم که مثل گذشته در شادی ها و غمهای ما در این وبلاگ ما را یاری کنید
12 خرداد 1392

حاجی بابا و حاجی مامان

دیروز صبح زود پدربزرگ و مادر بزرگ بنیامین از مکه آمدند و با خیلی بهشون خوش گذشته بود ان شاالله قسمت هر کی که دوست داره بره بشه  در ضمن قرار شد من بعد آنها را حاجی بابا و حاجی مامان صدا کنیم ...
26 ارديبهشت 1392

بزرگترین خاله رسید

خبر جدید  بزرگترین خاله بنیامین که تا هم اکنون وی را ندیده بود بالاخره از شهرستان به تهران آمد و تونست بنیامین را ببینه - البته پسر گلم هم در این دیدار نه تنها غریبی نکرد بلکه مثل یک مرد تونست ثابت کنه که غریبی معنای خاصی واسش نداره  متاسفانه هنوز عکسی از این موضوع تهیه نشده است. در صورت تهیه در اولین فرصت در اختیار دوست داران قرار خواهد گرفت . قابل به توضیح است که بزرگترین عموی بنیامین نیز به دلیل مشابه هنوز موفق به دیدن ایشان نشده است که از همین جا به عمو (فرشید) سلام رسانده و خواستار این هستیم که برادر زاده را کمتر در انتظار قرار دهد. ...
11 ارديبهشت 1392

عمو تپل آمده

دیشب بنیامین مهمان داشت عمو ایمان ملقب به عمو تپل. البته ایشان برای کار آمده بودند ولی بنیامین هم از هم آغوشی با ایشان استفاده کرد. البته همانطور که از عکش هم معلوم است لذت این کار دوطرفه بوده است. ...
5 ارديبهشت 1392

پدربزرگ و نوه هاش

سلام  اول این را بگم که بنیامین سومین نوه پدربزرگ مادری است - اولی اسمش دینا است و دومی اسمش فاطمه (که من از همین جا روی ماه هر دوتاشونو میبوسم)  سپس بگم همانطور که در تاریخ هست دینا و بنیامین هر دو فرزندان یعقوب نبی هستند پس با هم برادر و خواهرند وبازهم بگم  دو سه شبی است که بنیامین شبها بیدار میشه و نمی خوابه - و همش میگه پیش من باشید و با من حرف بزنید و دلش میخواد ما چراغ را روشن کنیم و بیدار باشیم  اما دیشب اتفاق جالبی افتاد - بنیامین بیدار شد و شروع کرد به غر زدن و سر و صدا کردن - بابایی (پدربزرگ) از خواب بیدار شد و در همان حال مستی خواب گفت دینامیت چرا بیداره؟ بنده خدا دینا و بنیامین را قاطی ...
29 فروردين 1392