ثمره زندگی من

با سلام دوباره من و مادر بنیامین فکر میکنیم وقتشه که پسرمون را با بهداشت دهان و دندان آشنا کنیم - به همین دلیل یک عدد مسواک براش تهیه کردیم و دادیم دستش .... حالا شما بگید به نظرتون، ایشان داره جه فکری میکنه ؟   ...

این متن را برای پسرم مینویسم و میخوام ازش پوزش بطلبم که اولین سال تولدش را به دلایل خیلی زیاد جشن نگرفتیم - مطمئن هستم که وقتی بزرگتر شد و مطالب این وبلاگ را مرور کرد من و مادرش را درک میکنه .  و پوزش بطلبم از کلیه دوستان و آشنایانی که این وبلاگ را دنبال کرده و ما را در هر چه بیشتر ادامه دادن آن ترغیب میکنند  در پستهای بعدی چند عکس از قبل از عید پسرم میگذارم تا یادگاری بماند ضمناً دارم کارهای جدیدی برای این وبلاگ انجام میدم که اگر به نتیجه رسید حتما اطلاع رسانی خواهم کرد ...

اینم اولین سیزده بدر پسرکم - شمال ایران اطراف رشت - به اتفاق فامیل ...

...

بنیامین در کنار مادر و زن عموش - من موندم که این دوتا که اینقدر بنیامین را دوست دارند چطور دوام آوردند و نخوردنش ....      ...

با سلام  بالاخره بنیامین هم برف دید. و البته با آدمک برفی  از اونجایی که میخواستیم هم قد بنیامین بشه، آدم برفی شد آدمک برفی ...

خوب مگه چیه ؟  پسرکم زیاد گرسنشه - تازشم باید قوی بشه ...

ببینم کسی واسه پسرکم کار سراغ نداره؟     ...

میدونید که پسرکم هنوز نمیتونه حرف بزنه ولی ما از روی حرکاتش سعی میکنیم بدونیم چی میگه  ولی همیشه موفق نیستیم  این یک نمونه از همان حرکتهای مجهول است . به نظر شما منظور بنیامین چی است ؟ ...